يوتاپياي توماس پور


 

نويسندگان: اچ. اي بارنز،هري بکر
مترجمان: جواد يوسفيان،علي اصغر مجيدي



 
احياء مدينه فاضله افلاطون و ديگران: در عصر نهضت اومانيسم، محققاني که به قدر ماکياولي گرفتار سياست عملي نبودند، براي بهبود زندگي اجتماعي طرحهاي نظري جامعي فراهم آوردند. يکي از نتايج نهضت اومانيسم، احياء آثار افلاطون بود. پيش از عصر اومانيسم اروپاييان به افلاطون نظري نداشتند، چنانکه مسلمين نيز از فلسفه شاعرانه افلاطون و مخصوصاً بي اعتنايي او به واقعيت متغير اينجهاني، چندان طرفي نيستند، و ابن خلدون تقريباً وجود او را ناديده گرفت. اما درعصر رونسانس برخي از انديشمنداني که از بيساماني اجتماعي ملول بودند، و دنبال مدينه فاضله مي گشتند، جمهوريت او را به ياد آوردند و به شيوه آن طرح جامعه اي آرماني افکندند و به قول مامفورد(1) براي گريز از واقعيت موجود، به جامعه خيالي خود پناه بردند. تقريباً در همه مدينه هاي فاضله، نظام اجتماعي استوار و منظم است وبايد گفت که مصون از تغيير، چنانکه يونانيان باستان مي خواستند. فقط معدودي عوامل پويا و نو بر اثر اکتشافات جغرافيايي و انساني اروپاييان و به الهام جامعه هاي ديگر در اين مدينه ها راه يافته اند. يکي از اين مدينه ها مخلوق توماس مور(2) بود و «ناکجا آباد»(utopia) ناميده شد. مور ناکجا آباد را در سالهاي 1515 و 1516 يعني کمي پس از انتشار خاطرات سفر، امريکووسپوس (3) به آمريکا نوشت و به شرح کشوري به نام ابرکسا(4) يايوتوپيا پرداخت.
 
يوتوپوس(5) فرمانرواي اين کشور فرمان مي دهد که ترعه هايي بکنند و کشور را به صورت جزيره درآورند و از سرزمينهاي ديگر جدا سازند. به فرمان او، نوآوري و دگرگوني قدغن مي شود. هرگونه سير و سفر و تجمع و برخوردي که به تغيير نظام اجتماعي بينجامد نارواست. بيگانگان نيز نمي توانند آزادانه بدان کشور آمد و رفت کنند. حق ترويج فکر نو ندارند و فقط مي توانند مردم ابرکسا را با فنون عملي جديد آشنا سازند:
اگر کسي بخواهد براي ديدن دوستان از شهر خود به شهري ديگر رود يا در ساير شهرهاي کشور سياحت کند، مي تواند از مقامات محلي گذرنامه بگيرد. درگذرنامه اي که شهريار بدو مي دهد، اجازه سفر و زمان بازگشت او ذکر شده است... در آن سرزمين اثري از ميخانه و روسپي خانه و محلهاي ديگر که مردم را به فساد و تجمع و تحزّب بکشاند، نيست.[30]
يک قرن پس از ناکجا آباد توماس مور، فرانسيس بيکن(1561-1626 م.) مدينه فاضله ديگري ترتيب داد وکتاب او که سه سال پس از مرگ او در 1629 منتشر شد آتلانتيس نو(6) نام داشت.
ناکجا آباد مور جامعه اي سياسي است، ولي ناکجا آباد بيکن جامعه اي علمي است. چون راز بهروزي انسان در شناخت و تغيير طبيعت است، علوم تجربي در جامعه نو رواج تام دارند. اما شناخت و تغيير طبيعت نبايد مايه دگرگوني نظام اجتماعي شود. به بيان ديگر، بيکن مي خواهد که فرهنگ مادي جامعه او تغيير کند ولي فرهنگ معنوي آن ثابت بماند، غافل از آنکه اين دو وابسته يکديگرند. پادشاه آتلانتيس نو، سليمان شاه با آنکه مردم را از رفتن به خارج و ديدن بيگانگان باز مي دارد، خواستار بهره برداري از فرهنگ مادي بيگانگان است.
چنين مقرر داشت که به فواصل دوازده ساله دو کشتي از اين ملک روانه شود و در هر کشتي هيأتي مرکب از سه تن از برادران خاندان سليمان [سازمان علمي و تحقيقي کشور] باشد و به کشورهاي ديگر روند و از امور دولت و مخصوصاً علوم و فنون و مصنوعات و اختراعات همه عالم خبر شوند و خبرآورند و با خود کتاب و ابزار و نمونه هايي از هر چيز آورند.[31]
بيکن در اين کتاب به پاره اي از موضوعات جامعه شناسي اشاره مي کند. مثلاً به مدلول مثل«شهر بزرگ بيابان بزرگ است»، « در شهر بزرگ دوستان پراکنده اند و از اين رو رفاقتي که در محلهاي کوچکتر برقرار است، در آنجا نيست.»[32] به اصطلاح جامعه شناسي کنوني:
1. در نواحي شهري دسترس پذيري مانع دور ماندگي اجتماعي نيست.
2. در نواحي شهري از روابط نزديک مردم روستايي اثري نيست.
يکي از معاصران بيکن، توماس کامپانلا(7)[ 1568- 1639) بود. به فرقه دومينيکن تعلق داشت و در ايتاليا مي زيست. دستگاه بازپرسي اسپانيا هفت بار او را به اتهام ارتداد شکنجه کرد و مدت بيست وهفت سال در زندان نگهداشت. سرانجام گريخت و به فرانسه رفت. در زندان کتابي به نام شهر خورشيد نوشت. در اين کتاب مدينه فاضله اي که سخت از نظاير خود متفاوت است، وصف شده است. مثلاً نظام اجتماعي شهر خورشيد نسبت به بيگانگان سختگير نيست:
به بيگانگان مهرباني و ادب مي ورزند. مدت سه روز به هزينه عمومي از آنان پذيرايي مي کنند. پس از شستن پاي بيگانگان ايشان را با شهر خود و رسوم آن آشنا مي سازند و از سر احترام آنان را در شورا و مجامع، برکرسي مي نشانند. مرداني هستند که وظيفه آنان مهمانداري است. بيگانگاني را که پيوستن بدان دولت را خواستارند، مدت يک ماه در کشتزار و يک ماه در شهر مي آزمايند و سپس درباره ايشان تصميم مي گيرند و با تشريفات و سوگند و پيمان آنان را مي پذيرند.[33]
کامپلانا فراموش مي کند که ارتباط و برخورد يک جامعه با جامعه ديگر رفته رفته اصالت آن را از ميان مي برد و رسوم آن را دگرگون مي کند؛ مي نويسد: « به قصد آشنايي با اقوام و کشورها و اشياء دريانوردي مي کنند... معتقدند که تمام زمين روزگاري مطابق رسوم ايشان خواهند زيست».[34]
مدينه فاضله ديگر، از آن جيمزهارينگتون (8) (1611- 1677) بود. هارينگتون پس از شکست کرومول (9) و بازگشت نظام سلطنتي، به زندان افتاد و تن بيمار و روان بيمار شد. پس از رهايي از زندان با وجود ناتواني خود به نوشتن ادامه داد. مدينه فاضله خود را نوشت که در سال 1656 به نام Oceana منتشر شد. اين کتاب مفصل است و از جمهوريت افلاطون و جامعه اسپارتيان باستان الهام گرفته است. جامعه آرماني او تغيير گريزان است:
لاکدايمون که به دست امير خود و مجلس کوچک پيران رتق و فتق يافته است، از ديرباز بدين صورت بوده است. زيرا چون جمعيت آن اندک است و پذيرفتن بيگانگان ممنوع است و قوانين ليکورگوس بدقت اجرا مي شوند... به آرامي دوام آورده است. زيرا... اين ملک بيگانگان را نمي پذيرد و از فساد آنان مصون مي ماند.
از بررسي مدينه هاي فاضله اي که درعصر رونسانس به انگيزه نهضت اومانيسم فراهم شدند پي مي بريم که انسان قرن شانزدهم از وضع موجود خسته بود و براي زندگي اجتماعي بهتر مي کوشيد. اما نمي توانست از آرمانهاي جامعه ايستاي کهن چشم برگيرد و طرح جامعه اي پويا و مترقي بريزد. براي روشنگري اين نکته، فلسفه اجتماعي توماس مور را مورد تحليل قرار مي دهيم.
توماس مور انگليسي پيرو مذهب کاتوليک و وابسته نهضت اومانيسم بود و سخت به افلاطون ارادت مي ورزيد. در عصر او - قرن شانزدهم- انگليس بر اثر« انقلاب تجاري» پريشان شده بود. بازرگانان انگليسي با فلاندرز(10) دادوستد مي کردند، و فلاندرز مهمترين بازار پشم انگليسي بود. بازرگانان براي پرورش گوسفند و تهيه پشم، زمينها را در انحصار خود درآوردند و محصور کردند. پس انبوه کشتکاران بيکار و آواره شدند. فقر وهرج ومرج پيش آمد. حکومت به جاي آن که علت را از ميان بردارد، به معلول پرداخت و براي جلوگيري از آوارگي و ولگردي، قانوني گذراند. اما فاجعه پايان نيافت. توماس مور از اين حوادث تأثير برداشت و دربرابر آنها واکنش کرد. در ناکجاآباد خود جنبه ها ونتايج انقلاب تجاري را مورد انتقاد قرار داد و مالکيت خصوصي و انحصار طلبي و قوانين ستمگرانه و قدرت نظامي را زيانبخش شمرد.
موضوع تبديل زمينهاي کشاورزي به مرتع و بيکاري کشاورزان صريحاً در ناکجاآباد انعکاس يافته است:
همه کشتزارها و خانه ها و شهرها را تباه و ويران و بلع مي کنند. در هر سوي اين خطه که لطيفترين و گرانبهاترين پشم به دست مي آيد، نجيب زادگان و سروران و حتي برخي از کليساييان- اين مردان مقدس- چون از عوايد و منافع ساليانه خود خرسند نيستند... هيچ زميني را براي کشت- کاري باقي نمي گذارند، گرد هر زميني حصار مي کشند و آن را به صورت مرتع در مي آورند. خانه ها را ويران مي کنند، شهرها را فرو مي افکنند و هيچ چيز را به حال خود نمي گذارند، مگر کليسا را که آغل گوسفندان است.
کشتکاران به نحوي از انحناء اجباراً آواره مي شوند؛ نفوس بينو از بيکس و تيره روز، مردان و زنان، شوهران و همسران، کودکان بي پدر، بيوگان، مادران دردمند با نوزادان خود... چه مي توانند، جز دزدي کردن و سپس از دارآويختن، بادريوزگي کردن. با اينهمه اينان را به نام ولگرد به زندان مي افکنند، چه آواره اند و بيکار- آماده کارند، ولي کسي آنان را به کار نمي گمارد. زيرا يک شبان يا رمه دار مي تواند در زميني که به دست کسان بسيار کاشته مي شود، چارپايان را بچراند.[36]
توماس مور براي رفع فجايع اجتماعي طرحي مي ريزد- طرح يک جامعه سوسياليستي- از اين رو او را پدر سوسياليسم خوانده اند. اما بايد دانست که اولاً پيش از او، پيغمبران عبراني و خردمندان چيني و افلاطون و بسياري از خواستاران مدينه فاضله، به سوسياليسم گراييده اند، و ثانياً سوسياليسم مور، سوسياليسم کنوني نيست. مارکس بنيادگذار سوسياليسم علمي کنوني و ياردمساز او انگلس در کتاب سوسياليسم رؤيايي و علمي مور را انتقاد کرده و «سوسياليست رؤيايي» ناميده اند.
طرح اجتماعي مور که در دفتر دوم ناکجاآباد آمده است، شامل نکته هاي زير است:
1. مالکيت خصوصي بايد لغو شود.
2. تقسيم کار بايدبراساس مقتضيات عملي صورت گيرد.
3. خانواده بايد پايه جامعه به شمار رود.(خلاف نظر افلاطون)
4. پول- اين ريشه شر- بايد از صحنه جامعه طرد گردد.
5. ساعات کار روزانه بايد از شش ساعت تجاوز نکند وتفريح و تعليم براي همه فراهم آيد و اشخاص عليه ناملايمات حمايت گردند.
6. مردم بايد در قبول دين آزاد باشند.
7. حکومت بايد سلطنتي باشد.

درباره الغاء مالکيت خصوصي:
 

در آنجا که همه چيزها مشترک هستند، ترديدي نيست که هيچکس چيزي اختصاصي نخواهد داشت و انبار و مخزن هاي عمومي به حد کفايت پرخواهند بود. زيرا در اينجا هيچ چيز به طريقي خست آميز توزيع نمي شود و هيچکس بينوا يا گدا نيست. با آنکه هيچکس چيزي ندارد، هرکسي متمول است. زيرا مگر تمولي بالاتر از خوش زيستن و دغدغه نداشتن و شکايت زننده از زن نشنيدن و از تنگدستي پسر و بي جهيزي دختر بيمناک نبودن هست؟[37]

درباره تقسيم کار:
 

کشتکاري، کار همگان است- خواه مرد و خواه زن- و همه در آن چيره دستند... گذشته از کشتکاري که کار همگان است، هر کس يک يا چند کار ديگر را به عنوان حرفه خاص خود، برمي گزيند و مي آموزد.

درباره خانواده:
 

شهر مرکب از خانواده هاست... شماره مقرر مردم بايد نه کاهش يابد و نه افزايش آن از حد معيني درگذرد. مقرر است که هيچيک از خانواده ها که در هر شهر به ششهزار مي رسند کمتر از 10 و بيش از 16 بچه چهارده ساله نداشته باشند.
توماس مور برخلاف افلاطون موضوع تقسيم کار را از لحاظ سياسي مطرح نمي کند و در موضوع خانواده نظري ابتدايي دارد.
کمتر از افلاطون به آزادي فردي مي پردازد. همه انتقاداتي که ارسطو از نظريه اجتماعي افلاطون کرده است، شامل مور نيز مي شود. در نگرش آفريني به مقام ماکياولي نمي رسد و به قول ميم (11) «اساساً انگارگرايي مرتجع بود که روح عصر متزلزل ميانه برشور اومانيستي او سايه افکنده بود.» با اي
نهمه توماس مور در افکار خود صادق بود و در راه آنها جان داد. بر سر رهبري کليساي انگليس و جدا شدن هنري هشتم از کاترين(12) و زناشويي او با آن بولين(13) با وي در افتاد و بر سر اين درافتادن از پا درآمد

پي نوشت ها :
 

1.Mumford
2. Thomas More
3. Americus Vespucius
4. A braxa
5. Utopus
6. New Fltlantis
7. Thomas Campanella
8. James Harrington
9. Cromwell
10. Flanders
11. Mim
12. Catherine
13. Anne Boleyn
 

منبع:کتاب تاريخ انديشه اي اجتماعي از جامعه ي ابتدايي تا جامعه ي جديد-جلد اول